طنزكده ي هفتاديا
وبلاگ اختصاصي متولدين دهه ي هفتاد...
قديما ميرفتيم ماست ميخرديم،اونوقتا مثل الان نبود كه پاستوريزه باشن و در بسته،ماست فله اي بود. بعد يه لايه ي خيلي خوشمزه رو ماسته تشكيل ميشد،تو راه ميخورديمش با يه استرسي كه انگار داشتيم بانك ميزديم. تازه كلي بهش ناخنك ميزديم. ولي مامانم هميشه متوجه ميشد،اون موقع ها بزرگترين دقدقه م اين بود كه بدونم كي داره من لو ميده! كيا تو دبستان واسه نفر اول وايسادن تو صف با بقيه رقابت داشتن؟ كيا واسه نفر آخر وايسادن؟ كيا واسه زودتر از بقيه رفتن به كلاس؟ كيا واسه دير تررفتن؟ چنتا از رفيقام داشتن گل كوچيك ميزدن، عاقا خدا روز بد نده،يه دفه دوتاشون دعواشون ميشه وانگهي بكيشون دوتا اجر كه تيرك دروازه بودنو برداشتو كوبوندشون به هم،يني ريزه ريز شدن. بعدم رفت كله خودشو كوبوند به تيربرق!! يني ملت ازخنده داشتن خودشونو خراب ميكردن!!!!!! ساعت 4-5شبه،دارم سحري ميلومبونم. رفيقم پيام دادهlotfan ba man tamas begirid بهش پيام دادم اگه نون ميخواي يكي ديگه بفرست،اگه شارژميخواي دوتا.اگه هيچكدوم سه تا. دوتا فرستاد من:اگه واجبه يكي بفرست،اگه نيستم كه هيچي. يكي ديگه هم فرستاد،منم با*733#،يه پونصدي براش فرستادم. يني يه لحظه حس كردم ايرانسلم. تازه جالب اينجاست كه 200تومنشو واسم پس فرستاد!!! آخرین مطالب
نويسندگان
|
|||
![]() |